معنی از قبایل قاجار

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قبایل

قبایل.[ق َ ی ِ] (ع اِ) قبائل. ج ِ قبیله. قبیله ها. گروه ها. (غیاث). دودمانها. رجوع به قبائل شود:
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری.


قاجار

قاجار. (ترکی، ص) تندسیر. (تاریخ ایران برای دبیرستانها تألیف رشید یاسمی چ فردوسی ص 195).

قاجار. (اِخ) نام محله ای است در لیتکوه آمل. (مازندران و استرآباد رابینو چ بنگاه ترجمه ص 153).

قاجار. (اِخ) نام ایلی است از ترک ساکن ایران که در عصر صفوی از هواخواهان صفویه بوده و برای شاهان صفویه جنگ میکردند و در قرن سیزدهم هجری خان ایشان آقامحمدخان به سلطنت ایران رسید. (فرهنگ نظام ج 4 ص 88). رابینو مینویسد: مادام شیل در سفرنامه ٔ خود که به سال 1856 م. در لندن چاپ شده است عده ٔ ایل قاجار را در مازندران دوهزار خانوار تخمین زده ولی حالا عده ٔ آنها بسیار کمتر است. رجوع به فهرست ترجمه ٔ سفرنامه رابینو چ بنگاه نشر کتاب و رجوع به قاجاریه شود.

فرهنگ عمید

قبایل

قبیله

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قبایل

تیره ها

فرهنگ فارسی هوشیار

قبایل

جمع قبیله، دودمانها، قبیله ها، گروهها

فرهنگ معین

قبایل

(قَ یِ) [ع. قبائل] (اِ.) جِ قبیله.

کلمات بیگانه به فارسی

قبایل

تیره ها

فارسی به عربی

قبایل

قبیله

فارسی به آلمانی

قبایل

Abstammung (f), Sippe (f), Stamm (m), Volksstamm (m)

معادل ابجد

از قبایل قاجار

456

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری